![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت بهـر نماز عـشق به محـراب معـرفت از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش از بسکه همچو فاطمه با گریه خو گرفت رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت پیراهنی که فاطمه از مهـر رشته بود تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت با یاد تشنگـان لب آب خـون گـریست هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت با کـثرت گـناه «وفائی» به اشـک و آه امـیـد خـود ز آیـۀ لا تـقـنـطـو گـرفـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
سجادی و از سجـده کـن ها برتری تو از هرکه مشتاق عـبـادت سـر تری تو اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است از هرچه عباس است آب آور تری تو داغ عـلی های پـدر خـونـین دلت کرد ای اربن اربا دل! عـلـی اکـبر تری تو در کربلا شـمـشـیر بود و شام طعـنـه در ازدحـام سنگ بـی سنـگـر تری تو روزی عـلی بودی و خیبر را گرفـتی امروز منـبر را مگر حـیـدر تری تو؟ آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیـمبر؟! اقراء به نام سـر که پیـغـمـبر تری تو ابری است بعد از کربلا چشم تو، هر روز با روضه های سیلی و معجر، تری تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دستی بده تا که بگـیرم دست هـایت چـشمی بده تا که کنم گـریه بـرایت دسـت تـوسّـل دارم و چــشـم تـمـنّـا می دوزم امشب بر بلـندای عطایت مثل هـمیشه دست خـالی و غـریـبم یعنی نگاهی تازه کن سوی گـدایت خاموشیِّ امروز من از بیغمی نیست دیشب گریبان پاره کردم در هوایت شب های بسیـاری غـریـبانه نـمودم در گـوشـۀ تـنهـایـیام آقـا صـدایـت ای بـی پـنـاهی که پـناه عـالـمـیـنـی جــا ده دل آواره را زیـر عـبــایـت این گوشۀ دنیا کسی فکر نجات است با یک نظر دل را ببر تا بی نهایت اینجا به صبح روشنت ایمان ندارند کی می نمایی قـصد اِعمال ولایت؟ قـربان اشک صفحـۀ قـرآن چشمت وقـت تـلاوت کــردن تـبّـت یـدایـت ای وارث خـون گـلـوی سر بـریـده کی میچکد خون گلویم زیر پایت؟ شور شهادت دارم و شوق وصالت یابن الشّموس الطّالعه خونم حلالت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() خروج اهل بیت از کربلا و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
بـاور نمیکـنـم سـرِ بـازار بـردنـت نامحـرمان به مجلس اغـیار بردنت از سینۀ حسین، تو را چکمهای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت پایِ سـفـر نـداشـتی ای داغدار درد با یک سرِ بریده به اصرار بردنت پهـلـو کـبـود! گـریـه کنان تازیانهها با خاطراتی از در و دیـوار بردنت فهمیده بود شمر که قلبت شکسته است از سمتِ قـتـلـگـاهِ عـلـمـدار بردنت تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچههاش مثـلِ بدهکـار بردنت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با امام زمان عج الله تعالی در ایام اسارت اهل بیت
با غـصـههای آل عـبـا گـریـه میکنی در اوج روضههای عزا گریه میکنی ما بـا گـنـاه اشـکِ تو را در میآوریم از سـوز بـی وفـایـی مـا گریه میکنی ای صاحب عزا، تو به این روضههای ما مـیآیـی و بـدون صدا گـریـه میکنی گاهی نجـف، مدینه، گهی کـربلا و گاه در مـشـهـد امام رضـا گـریـه میکنی بـر کـشـتـۀ فـتـاده بـه هـامـونِ کـربـلا بر داغ سـیـد الـشـهـدا گـریـه میکـنی این روزها به حـال دل عمّه جان خود در کوفه و به شـام بلا گـریه میکـنی بر رأس های رفـتـه به بـالای نـیـزهها با خیزران و طشت طلا گریه میکنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غـصـههـای آل عـبـا گـریه میکنی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
دوبـاره روضۀ تـلـخ اسـارت زینب مـرور متـنِ كـتـاب شـرافـت زینب وجود معجری از نور؛ پرده درپرده دلـیـل محـكـم حـكـم قـداست زینب مسیـر دین خـدا را نـشـان مان داده چـراغ روشـنِ بـرج هـدایـت زینب رموز جملۀ «من را دعا نما خواهر» نـهـفـتـه در ثـمـراتِ عـبـادت زینب نماز سینه زنان رو به كعبۀ گـودال غـروب روز دهـم با امـامت زینب برای قـتل حسیـنـش دیه به او دادند كـلـوخ ها شده سهـمِ غـرامت زیـنب سكوت محض جَرَس های لشگر دشمن نـشانِ معجـزه ای از رسـالت زینب به پیشِ كعب نی و سنگ؛ راست قامت بود رقیه درس گرفت از صلابت زینب لغات خطبۀ زینب، لغات قـرآن بود ملائـكـه هـمـه مـاتِ بـلاغـت زینب نهیب حیدریاش كاخ ظلم را لرزاند یـزیـد شوكّه شده از شهـامت زینب صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت نگـاه ها بـرود سمتِ ساحـت زیـنب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
شکسته بال و پـری شوق آسمان دارد درون سیـنه خود زخـم بیـکـران دارد همان که قامت صبر از صبوریش خم بود در اوج قـلـه مـاتـم شکـوه پـرچـم بود هـمـان کـه آیـنـۀ روشـن حـقـایـق بـود همان که هم دم هفتاد و دو شقایق بود همان که از غم هجران شکسته قامت او هزار خاطره مانده است از اسارت او هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود هزار خاطره از کودکی که گم شده بود به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو تـمـام حـس مـرا پُـر ز آه کـن بــانــو چقدر بغض نشسته به روی حنجرتان! بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟ شـبـیـه آیـنـه های شـکـسـتـه می مـانـید چـه قـدر آیه اَمّن یُـجـیب می خـوانـید! من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم من از گـرسنگی هر شبت خـبـر دارم نـه سـایـه ای ز تـرحـم، نه آب آوردند بــرای تــشـنـگــیـت آفــتــاب آوردنــد تـو ای سـپــیـدۀ صبـح قـیـام عـاشـورا پـــیــام آور ســرخ پــیــام عــاشـــورا بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست هـنـوز بین شماها کـبـوتـری باقـیـست صـدای غــرشِ الله اکـبـری باقـیـسـت میان دشت عـلـمـدارِ دیگری باقـیـست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان بتاب از نوک نی بر محمل خواهر! برادرجان جـمـال بـیمـثـال کـبـریـا! وجهالله اعظم چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادرجان فراموشم نکردی ای تنت افتاده در صحرا به استقبال خواهر آمدی با سر، برادرجان به جبران عنایات امیرالمـؤمنین، کـوفـه تصدّق میدهد بر آل پیغمبر، برادرجان به روی داغهایم تا نبـیـنی داغ دیگـر را تکلم کن؛ به اشک دخترت بنگر برادرجان تو میگردی به دور محمل خواهر؛ یقین دارم که میگردد در اطراف سرت مادر برادرجان اگـر بـالای نـی یــاد رســولالله افـتـادی نگه کن بر گل روی علیاکبر، برادرجان تـمـام داسـتـان کـربـلا را مــادرم گـفـتـه نمیکردم سرت را روی نی باور برادرجان تو با قدقامت خود بر فراز نی قیامت کن من از تفسیر قرآنت کنم محشر برادرجان زبان من کُند در پهندشت کوفه اعجازی که دست و تیغ حیدر کرد در خیبر، برادرجان کنار نیزهات بر قلب «میثم» آتشی ریزم که عالم را بسوزاند در این آذر، برادرجان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
باید که از زنـدان غـمهـا پَـر بگـیرم یکبار دیگر روضه را از سر بگیرم وقـتـی گـرفـتـارم خـواهرها چگونه راه فـراری از دل لـشگـر بگـیـرم؟ من که نخ عمامهام حبل المتین است سخت است از عمامه خاکستر بگیرم اصلا تمام سعی من در راه این است گهـواره را از حـرملـه دیگر بگیرم شلاق هی خورده به پهلویم چه بهتر در این میـانـه روضـۀ مـادر بگیرم شـرمنـده از بـابـا شدم بـیـمـار بودم آخـر نشد از قـاتـلش خنجـر بگـیرم با سهل گـفتم نیزه داران را نما دور تا مرهمی بر زخم این پیکر بگیرم بـیـن قــنــوتـم آرزوی مــرگ دارم شاید که مرگ خویش را آخر بگیرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصایب ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کوفه
آوَرد میـانِ شهـر زینب حـیـدرش را آن خطبههای قاطع و شور آورش را با هـیـبتِ زهـرایـی خود این عـقـیـله آوَرد در کـوفـه سپـاه و لـشگـرش را آوَرد مـریــم هــای در بـنــدِ اســارت آوَرد گـل هـای شـهـیــدِ پــرپـرش را اینجـا عـلـی در قـامتِ زیـنـب رسیده تا که سپـر بـاشد سَـرِ پیـغـمـبرش را حُجب و حیایش کامل است این شیرزاده دست کسی هرگز نگیرد مَعجرش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
همین که داغ رسید عمّه را صدا کردی نشستی و وسـط خـیـمه ها دعـا کردی چـقـدر داغ که در نـیـم روز دیـدی تو چـقـدر عـمر که دائم خـدا خـدا کردی خدا نخواست که در کربلا شهید شوی به جای آن همه جا را تو کربلا کردی حـسین قـاری قـرآن روی نـیزه شد و تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی زلال جـاری گـریه بهـانه می خـواهـد بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی زمـان دیـدن لبـخـنـدهـای یـک نـوزاد بـنـا نـبـود به گـریـه، ولـی بـنـا کردی میان کوچه و بازار روضه خوان بودی اساس هیئت ما را خودت به پا کردی تو هم شهید همان سال شصت یک هستی که سالهـا به هـمان روز اقـتـدا کردی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
تو یـادگـار حـسیـنی که کـربـلا دیـدی شـبـیـه عـمّـۀ مظـلـومـه ات بـلا دیدی "سری به نیزه بلند است"را شما دیدی و غـارت حرم و خـیمه گـاه را دیـدی دو چشم گریـۀ تو تا هـمیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است بـرای گـریـه ات آقا اشـاره کـافـی بود همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب دادن ذبحـی نـظـاره کـافـی بود تو را به غصّه چهل سال مبـتلا دیدند به لحـظهْ لحظهْ گریز تو کـربلا دیدند اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایـۀ پـدرت از سـر تو کـم گردید نصیب تو فـقـط آه و غـم و الـم گردید ز بـار غـصۀ یـاران قَـدِ تو خـم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خـدا برای امـامت تو را ذخـیـره نمود دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فـراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضۀ مکشوف چون هزاران داشت سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود و پاره پاره دلت از جفای حـرمله بود به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهـادت ارث شما بود و اعـتـبار شما به ظـلمْ سوی اسارت کـشید کـار شما چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر درون قـبر زدی ناله ای ز سوز جگـر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهـیدان کـفـن نبود آنروز به زیر آن همه نیـزه بدن نبود آنـروز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزهها وی سر نورانیات شمس الضحای نیزهها هم نگاهم را ز رویت بر ندارم لحظهای هـم دلـم دنـبـالت آیـد در قــفای نـیـزههـا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین ای درد عـالمی به نگـاهت دوا حسین تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر با پـای نـیـزه دار جـلـوتر بـیـا حـسین خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف دستـم نمی رسد به سر نـیـزه ها حسین تو رأس نیزه، من به قـنوت نـماز شب از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین ای کـاش می بـرُید سر خـواهـر تو را تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین این غم مرا کُشد که به گـودال قـتلگاه قاتل بـریـد رأس تو را از قـفـا حـسین جای تو روی دوش نبی بود از چه رو در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین دردا که شد سیـه عـوض جـامـۀ سیـاه از تـازیـانه پیکر صاحب عـزا حسین آن خنجری که حنجر پاک تو را برید خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش میـثم تو را زند دم مردن صدا حـسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
بِبَـریدم که پـیام از تنِ بی سر دارم حـرفها با سپهِ کـوفه ز حـنجـر دارم شِکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان من شکـایت ز شما نزد پیـمبر دارم تشنه کشتید و بُریدید سرِ مهمان را حال این رختِ اسیریست که در بر دارم مَحرمان را همه کشتید و زبان دار شُدید غارت آزاد شد و دست به معجر دارم بـزنـیـدم ببَـریـدم به هـمه می گـویـم من در این دشتِ بلا چند برادر دارم بار بستید و برفتید ولی من چه کنم من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم یا اجـازه بدهـید اینهمه را دفن کـنم یا گـذارید که انگـشتِ جـدا بر دارم یکطرف بی سر و بی دست، علمدارِ رشید یکطرف دستِ عـلمدارِ دلاور دارم دارم اینجا به حرم یک تنِ ارباً اربا و سرِ نیـزه سرِ زخـمیِ اکـبـر دارم رأسها را که بریدید و سرِ نیزه زدید دستها را چه کنم،اینهمه لشگر دارم یکطرف کعب نی و حرف بَد و سوی دگر تازیانه به سر و صورتِ خواهر دارم خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر داغدیده به برم، اینهـمه مـادر دارم یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم زانکه مأموریتِ تازه ز حیدر دارم بـوسۀ حـنجـرۀ تو نَـفَـسِ تـازه دهـد تا ببیند که من هم کس و یاور دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
نـبـریـدم! پـسـر مـادرم ایـنـجـا مـانـده پنج تن یک تـنه بر دامن زهـرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونـس بی کسی من تک و تنهـا مانده کاش میشد که لبـاسی برسانم به تنـش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهـنه سـر او را بردند تـه گـودال ولـی پـیـکـر او جـا مـانـده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم سـاربـان راه مـرو هـمـسـفـر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنـش مثل معـما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بـاز هـم آمـده ایـن حـرمـلـۀ وا مـانـده بـرسـانـیـد خـبـر را به عـلـمدار حـرم آل عصمت همه در زیـر لگـدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بـشوم چشم من سمت عـلی اکـبرم اما مـانده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
افـتاده بود روی زمین و کـفـن نداشت آن یـوسف شهید به تن پیـرهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت غـرق ستـاره بـود تن آسـمـان عـشـق خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت وقـتیکه عصر روز غریبی رسیده بود عالم به قدر زینب کبری محن نداشت گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت انگـشتی از اشـاره به خـاتم فـتاده بود ای کاش قـتـلگـاه دگر اهـرمن نداشت بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بـوریا برای تن خود کـفن نداشت می رفت تا که محـو کـند کاخ ظلـم را نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
زیـر نـور کـمی از مـاه، بـدن ها پـاره خیمه ها سوخته، جمعی ز حـرم آواره آنطرف تر تن هجده گـل زهرا بی سر اینطرف خواهری از داغ عزیزش پرپر آنطرف نعش امامی ته مقـتـل، عریان اینطرف جسم امامیست به خیمه سوزان آنطرف ریخـتـه هـر سـو بـدن ثـارالله اینـطـرف خـرمـن آتـش به تـن آل الله آنطرف تر همه کشته شده ها محترمند اینطرف جمله شهیدان خـدا بی کـفـنند آنطرف خـیـمۀ کـفار مرتب شده جمع اینطرف خیمه اطهار بسوزد چون شمع آنطرف بر سر هر نیزه سری بالا رفت اینطرف آهِ دل از هر جگری بالا رفت آنـطـرف هـمهـمۀ حـمـله و غارت آید اینطرف زمـزمۀ حـصر و اسارت آید آنطرف صـدر نـشیـنـند امیـران سپـاه این طرف خاک نـشیـنند اسیران بِراه آنطرف جـایـزه دارند سپـاهی گـمـراه این طـرف پـیـکـر عـریـانِ اباعـبـدالله آنطرف لشگری از غیرت و مردی محروم این طرف زیر سم اسب امامی مظلوم وای از حـال دل فـاطمه، با چه حالی طِی کـند ناله کنان هر طرفِ گـودالی زینب آمد که کند مـادر خود را یاری یا که مادر کند از دخـتر خود دلداری تسلیت صاحب عزا، یوسف زهرا، مهدی انتـقـام است فـقـط مَـرهم غـمها مهدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
در معرض گرما به تماشا بدنش را حتی ز تنش برد کسی پیرهـنش را بر نِی سر او جالس و بر تیرهٔ صحرا کردند رها، از سرِ تحـقـیر تنش را بر باد رود کون و مکان آه اگر که از بـاد بگـیـرنـد سـراغ کـفـنـش را جا دارد اگر از نگهـش سیـل ببارد آن دیده که کردند پُر از خون دهنش را گودال مجالِ سخن از شاه گرفت و خنجر ز جفا ذبح نموده سخـنش را ای وای اگر مـادر آن کـشته ببـیـنـد در لُجهٔ خون حالت پرپر زدنش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
ای شاه سر بُریـده عزیز خـدا حسین این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین این خاک بوی خون گلو را گرفته است این سرزمین برای تو شد خون بها حسین مقـتل نوشته روی تنـت پـا گـذاشـتـند در زیر دست و پا، زده ای دست و پا حسین مقـتـل نوشته پیکـر تو نرم گشته بود با هر نسیم جـسم تو شد جابجا حسین مقـتل نوشته حد حرم را چهـل زراع رفـتـه تن بـدون سـرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند حتما شبـیه مـادرتـان بی هـوا حسین مقتل نوشته رأس تو را بد بـریـده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند یک عـده گـرگ های بی حـیـا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گـلـو نحر گشته بود پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین هر ضربه را برای رضای خدا زدند شمشیر، نیزه، سنگ و حتی عصا حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک! مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک عِندَما کُلُ یَـرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟ یَـلـمَعُ النُّـور الذی سَـمّـاهُ مصباحَ الهُـدی تا قیامت می درخـشد این چـراغ تابناک داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
: امتیاز
|